کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) badzabān کسی که به دیگران ناسزا میگوید و دشنام میدهد؛ بدگو؛ دشنامدهنده؛ ناسزاگوینده؛ بددهان.
-
جستوجو در متن
-
زشت گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹زشتگوی› zeštgu بدگو؛ بدزبان.
-
سلیطه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سلیطَة، مؤنثِ سلیط] salite زن زباندراز؛ زن بدزبان.
-
بددهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بددهن› [مجاز] baddahān کسی که به دیگران دشنام بدهد و ناسزا بگوید؛ بدزبان؛ ناسزاگو.
-
بدگو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بدگوی› [قدیمی] badgu بدزبان؛ بددهان؛ کسی که دشنام میدهد و حرف زشت میزند.
-
گنده زبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandezabān کسی که بیسبب به دیگران ناسزا بگوید و دشنام بدهد؛ بدزبان.
-
پلیدزبان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] palidzabān آنکه به بد گفتن و دشنام دادن خو گرفته؛ بدزبان؛ ناسزاگو.
-
چغاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čaqāz بیحیا و بدزبان: ◻︎چون چغر گشت بناگوشِ چو سیسنبر تو / چند نازی پسِ این پیرزن زشت چغاز (ناصرخسرو: ۱۱۱).
-
هتاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hattāk ۱. کسی که پرده از کارهای نهفته و عیبهای پوشیدۀ مردم بردارد؛ کسی که مردم را رسوا و بیآبرو کند؛ پردهدر.۲. بدزبان.