کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدبو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ خوشبو] ‹بدبوی› badbu ۱. چیزی که بوی بد میدهد.۲. گندیده؛ بویناک.
-
جستوجو در متن
-
شمغند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شمغنده، شماغنده، شمغندان، شماگند، شماگنده› [قدیمی] šamqand هرچیز بدبو و گندیده؛ متعفن؛ بدبو.
-
گندیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گنده› gandide ۱. بدبو.۲. چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد.
-
عین القطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالقطر] [قدیمی] 'eynolqetr روغنی سیاه و بدبو؛ قطران؛ مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت.
-
غساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qas[s]āq ۱. سرد.۲. گندیده؛ بدبو؛ هرچیز گندیده و بدبو، مانند زرداب و چرک زخم.
-
منتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] monten گندیده و بدبو.
-
نتانت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نتانة] [قدیمی] natānat بدبو شدن؛ بدبویی.
-
نتن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] naten گندیده و بدبو.
-
گنداندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گندانیدن› gandāndan بدبو کردن؛ متعفن ساختن.
-
گنده بغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandebaqal کسی که عرق زیر بغلش بدبو باشد.
-
گنده نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] gandenafas کسی که نفسش بدبو باشد؛ گندهدم.
-
گندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) gandidan ۱. بدبو شدن.۲. فاسد شدن.
-
لاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاورشیر› [قدیمی] lāvšir صمغی بدبو؛ جاوشیر.
-
متعفن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعفّن] mote(a)'affen بدبو؛ بویناک؛ گندیده.