کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرام بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ārāmbaxš دارویی که بدون اثر گذاشتن بر روی هوش و حافظۀ افراد باعث تغییر حالت عاطفی فرد و آرامش و تسکین درد او بشود؛ مُسکن؛ آرامدهنده؛ آرامشدهنده؛ آرامده.
-
کام بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] kāmbaxš بخشندۀ کام؛ برآورندۀ آرزو.
-
گنج بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ganjbaxš آنکه گنج ببخشد.
-
حیات بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hayātbaxš زندگیبخش.
-
فرح بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farahbaxš ۱. = فرحانگیز۲. (طب قدیم) = مفرّح
-
فروغ بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) foruqbaxš روشنیبخش؛ نوربخش.
-
شادی بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šādibaxš ویژگی آنچه به انسان شادی و نشاط بدهد؛ بخشندۀ شادی.
-
جان بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jānbaxš ۱. [مجاز] آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود؛ جانپرور.۲. زندهکننده.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] بخشندۀ جان.۴. [قدیمی، مجاز] یکی از صفات باریتعالی.
-
روان بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ravānbaxš ۱. شادکننده؛ آرامشدهنده.۲. بخشندۀ روحوجان؛ خداوند.۳. (اسم) = روحالقدس
-
نجات بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] nejātbaxš نجاتدهنده؛ رهاننده.
-
هستی بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) hastibaxš هستیبخشنده؛ بهوجودآورنده؛ موجودکننده؛ پدیدآورنده: ◻︎ ذات نایافته از هستی بخش / چون تواند که شود «هستیبخش» (جامی۱: ۵۸۱).
-
جستوجو در متن
-
بهره بهره
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bahrebahre بخشبخش.〈 بهرهبهره کردن: (مصدر متعدی) بخشبخش کردن؛ قسمت کردن.
-
تسبیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasbi' ۱. هفتتایی کردن.۲. هفت بخش کردن؛ هفترکن ساختن؛ هفت جزء کردن چیزی.
-
اقتسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesām ۱. قسمت کردن؛ بخش کردن.۲. قسم یاد کردن؛ سوگند خوردن.