کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بحور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بحور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَحْر] [قدیمی] bohur = بحر
-
جستوجو در متن
-
مجتث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مجتثّ] (ادبی) mojtas[s] در عروض، از بحور شعر بر وزن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن.
-
کبیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] kabir ۱. [جمع: کبار و کبراء] بزرگ.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «مفعولات مفعولات مستفعلن».
-
مدید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] madid ۱. کشیدهشده؛ دراز.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن.
-
متقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَقارب] mote(a)qāreb ۱. نزدیکبههم.۲. (ادبی) در عروض، از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار فعولن حاصل میشود.
-
قریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَقرِباء] qarib ۱. [مقابلِ بعید] نزدیک.۲. (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن».۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
-
مشاکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mošākel ۱. (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن.۲. (صفت) [قدیمی] مانند؛ مشابه؛ همشکل.
-
جدید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jadid ۱. [مقابلِ قدیم] تازه؛ نو.۲. هرچیز تازه.۳. (اسم) (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن؛ غریب.
-
هزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hazaj ۱. (ادبی) در عروض، بحری از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن».۲. [قدیمی] آواز طربآور؛ سرود طربانگیز.
-
اصم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اصمّ] 'asam[m] ۱. (ریاضی) = جذر 〈 جذر اصم۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن فاعلاتن.۳. [جمع: صُمّ] [قدیمی] ویژگی کسی که گوشش نمیشنود؛ کر؛ ناشنوا.۴. [قدیمی] سخت؛ محکم.
-
عمیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'amiq ۱. دارای عمق؛ دراز و دورتک؛ ژرف؛ گود.۲. [مجاز] دارای دقت و تلاش ذهنی؛ دارای معانی بلند.۳. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن.
-
رجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) rajaz ۱. در عروض، از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل میشود.۲. شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی میخوانند.۳. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه؛ ارجوزه
-
تقارب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqārob ۱. نزدیکی؛ خویشاوندی.۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن، مانند این شعر: «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول؛ متقارب.
-
بحر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بُحُور و بِحار] bahr ۱. دریا.۲. (ادبی) وزن شعر؛ مقیاس اوزان عروضی. Δ تعداد بحور شعر نوزده است: طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، تقارب (متقارب)، و تدارک (متد...