کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] batr ۱. از بیخ برکندن؛ بریدن.۲. (ادبی) در عروض، اجتماع ثلم و حذف است در فعولن، یعنی حرف اول را بیندازند و سبب خفیف را هم ساقط کنند چنانکه عو باقی بماند و نقل به فع شود، و آن را ابتر میگویند.
-
بتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ بدتر] [قدیمی] bat[t]ar بدتر: ◻︎ به گیتی بتر زاین نباشد بدی / جفا بردن از دست همچون خودی (سعدی۱: ۱۹۶).
-
واژههای همآوا
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] batar ۱. در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.۲. شادی مفرط.۳. دهشت و حیرت هنگام هجوم نعمت.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] botr یکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.〈 بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: bouteille] botr = بطری
-
جستوجو در متن
-
اسو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asva' بدتر؛ بتر؛ زشتتر.
-
ابتر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'abtar ۱. ناتمام؛ ناقص.۲. (ادبی) = بتْر۳. [قدیمی] بیفرزند.۴. [قدیمی] دمبریده.
-
ادغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'edqām ۱. درآمیختن چیزی در چیزی؛ در هم کردن.۲. (زبانشناسی) ترکیب کردن دو حرف هممخرج و بهصورت مشدد درآوردن آن، مانندِ «بتّر» که در اصل «بدتر» بوده، و «تا» و «دال» را در هم ادغام کردهاند.
-
پراکنده گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پراکندهگوی› [قدیمی] parākndegu پریشانگو؛ بیهودهگو: ◻︎ بهایم خموشند و گویا بشر / پراکندهگوی از بهایم بتر (سعدی: ۱۵۵ حاشیه).
-
ربع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rab' ۱. (ادبی) در عروض، اجتماع خبن و قطع و بتر است در فاعلاتن که فعل باقی بماند.۲. [قدیمی] چهاریک چیزی را گرفتن.
-
گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāh ۱. جا؛ مکان.۲. [قدیمی] تخت پادشاهی: ◻︎ به گیتی بهی بهتر از گاه نیست / بدی بتّر از عمر کوتاه نیست (فردوسی: ۸/۳۷۳).
-
کژی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] kaži کجی؛ ناراستی: ◻︎ از کژی افتی به کم و کاستی / از همه غم رستی اگر راستی (نظامی۱: ۷۶)، ◻︎ بِه گیتی به از راستی پیشه نیست / ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست (فردوسی: ۲/۱۵۸ حاشیه).
-
گرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] garze نوعی مار که سر بزرگ دارد؛ مار بزرگ؛ کفچهمار: ◻︎ این یکی شرزهایست خیرهشکر / وآن دگر گرزهایست هرزهگرای (انوری: ۴۵۱)، ◻︎ بدی مار گرزهست ازاو دور باش / که بد بتّر از مار گرزه گزد (ناصرخسرو: ۲۷۳).