کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بایسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بایسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāyeste واجب؛ لازم؛ ضروری؛ آنچه لازم و واجب باشد: ◻︎ ندارد پدر هیچ بایستهتر / ز فرزند شایسته شایستهتر (نظامی۵: ۷۸۰).
-
جستوجو در متن
-
وایا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹وایه، بایا› [قدیمی] vāyā بایسته؛ ضروری.
-
بایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: āpāyastan] ‹باییدن› [قدیمی] bāyestan لازم بودن؛ واجب بودن؛ بایسته بودن.
-
الزم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'alzam ۱. لازمتر؛ واجبتر؛ بایستهتر.۲. لازمترین.
-
حتمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حتم) [عربی. فارسی] hatmi ۱. قطعی.۲. [قدیمی] واجب؛ لازم؛ بایسته؛ ضروری.
-
واجب الوجود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (فلسفه) vājebolvojud ویژگی آنکه وجودش به ذات خودِ اوست و محتاج غیر نیست؛ خدای یگانه؛ بایابود؛ بایستهبود؛ واجب.
-
پایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pāyestan ۱. پایدار ماندن؛ جاویدان بودن؛ پاییدن: ◻︎ جهانا چه درخورد و بایستهای / وگر چند با کس نپایستهای (ناصرخسرو: ۲۵۳).۲. درنگ کردن.
-
واجب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vājeb ۱. لازم؛ ضروری.۲. (فقه) آنچه بهجا آوردنش لازم باشد و ترک آن گناه و عِقاب داشتهباشد؛ بایا؛ بایست؛ بایسته.۳. (فلسفه) [مقابلِ ممکن] ویژگی موجودی که در وجود خود نیازمند علّتی نباشد.〈 واجب کفایی: (فقه) امری که هرگاه یک تن آن را ا...