کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بان ویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باغچه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹باغچهوان› bāqčebān نگهبان باغچه؛ نگهبان باغ کوچک.
-
بندی بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بندیوان› [قدیمی] bandibān زندانبان؛ نگهبان بندیان.
-
بوستان بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بستانبان› [قدیمی] bustānbān نگهبان بوستان؛ باغبان؛ بوستانپیرا؛ بستانپیرا؛ بستانآرا.
-
گرده بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) go(a)rdebān = گردبان
-
گله بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gal[l]ebān شبان؛ چوپان؛ نگهبان گله.
-
گنج بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ganjbān نگهبان گنج؛ خزانهدار.
-
گیتی بان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gitibān ۱. نگهبان گیتی.۲. [مجاز] پادشاه.
-
دیده بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) didebān = دیدبان
-
پاده بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pādebān ۱. گلهبان؛ شبان؛ چوپان.۲. نگهبان؛ پاسبان.
-
سوزن بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) suzanbān کسی که در راهآهن بر سر دوراهی یا ایستگاه مٲمور قطع یا وصل کردن ریلها پیش از عبور قطار میباشد.
-
رمه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رمهوان› [قدیمی] ramebān = چوپان: ◻︎ گرگ گیاخوار و گوسفند دریده / در رمهٴ من بُوَند و من رمهبانم (سوزنی: ۴۵۵).
-
دروازه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) darvāzebān ۱. (ورزش) ورزشکاری که درون دروازه ایستاده و از ورود توپ به آن جلوگیری میکند.۲. نگهبان دروازه؛ پاسبان در شهر یا در قلعه.
-
سرای بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sarāybān سرایدار؛ سرادار؛ نگهبان سرا؛ دربان.
-
سایه بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سایوان، سایبان› sāyebān چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند؛ هرچیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد؛ چتر؛ پرده؛ سایهگاه.