کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: banque] bānk ۱. (بانکداری) بنگاه صرافی شخصی یا دولتی که مردم پولهای خود را در آنجا امانت میگذارند و یا از آن وام میگیرند.۲. از بازیهای ورق.۳. پولی که در بازی بانک در وسط میگذارند.〈 بانک خون: (پزشکی) سردخانۀ مخصوصی که در آن ...
-
واژههای مشابه
-
شاه بانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبانج› (زیستشناسی) šāhbānak = شابانک
-
جستوجو در متن
-
تراولرچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: traveller’s Check] (بانکداری) terāvelerček چکی که بانک به مسافر میدهد و مسافر میتواند در هر کشور که بخواهد پول آن را از بانک بگیرد؛ چک مسافرتی.
-
پشتوانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پشتوان› poštvāne ۱. [مجاز] پشتیبان.۲. (اسم) (بانکداری) سپردهای که کسی برای اعتبار خود در بانک معین کند؛ کوورتور.۳. (اسم) (بانکداری) طلا، نقره، جواهر، و سایر اشیای گرانبها که از طرف دولت یا بانک ناشر اسکناس برای اعتبار نشر اسکناس تعیین و نگ...
-
صندوقدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] sandu(o)qdār کسی که در اداره یا شرکت، یا بانک مٲمور دریافت و پرداخت پول است.
-
اعتبارنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'e'tebārnāme ۱. (بانکداری) سندی که بانک برای تایید اعتبار مشتری خود نزد بانکهای دیگر به وی میدهد.۲. (سیاسی) معرفینامه و حکم انتصاب سفیر یا وزیرمختار که از طرف دولت صادر میشود تا در کشور دیگر به رئیس آن کشور ارائه دهد؛ ...
-
اندوخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) 'anduxte ۱. ذخیره؛ پساندازشده.۲. (بانکداری) پولی که در شرکتها یا بانکها برای احتیاط ذخیره میکنند؛ رزرو.
-
باجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bāje ۱. گیشه؛ جایگاه مخصوص فروش بلیت یا گرفتن و دادن پول در سینما، بانک، و مانند آنها.۲. دریچه؛ روزنه.
-
تحویل دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] tahvildār ۱. کسی که پول یا چیز دیگر به او تحویل داده شود که نزد خود نگاه دارد و موقع لزوم تحویل بدهد.۲. (بانکداری) مٲمور دریافت و پرداخت پول در بانکها و مؤسسات مالی.
-
داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dāde ۱. ویژگی آنچه کسی به دیگری بدهد.۲. بخشیدهشده.۳. سپردهشده.۴. (اسم) (بانکداری) پول یا سندی که کسی به بانک بدهد که به حساب دادگی او بنویسند.۵. (اسم) اطلاعاتی که برای یک کار آماری گردآوری میشود.
-
سفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sa(o,e)fte ۱. (حقوق) ورقۀ چاپشدهای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را مینویسد و به بستانکار میدهد و بستانکار میتواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند؛ فته طلب.۲. چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد ک...
-
چک
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čak (اسم) ‹جک› ček ۱. نوشتهای که شخص بهوسیلۀ آن از پولی که در بانک یا نزد صراف دارد مبلغی بگیرد یا به کسی حواله میدهد؛ حواله.۲. قباله؛ سند: ◻︎ به قیصر سپارم همه یکبهیک / از این پس نوشته فرستیم و چک (فردوسی: ۸/۱۰۲)، ◻︎ آن بزرگان گر شوندی...
-
پول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] pul ۱. قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود.۲. اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود.〈 پول خُرد: پول فلزی کمارزش؛ سکه.〈 پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا.〈 پول سفید: [مق...