کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بال زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بال دستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāldastān گروهی از پستانداران که میان تنه و دستهایشان پردۀ نازکی شبیه بال وجود دارد که به کمک آن پرواز میکنند، مانندِ خفاش.
-
بال ماسکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bal masqué] bālmāske مجلس رقص که در آن با لباس مبدّل و نقاب شرکت کنند.
-
فراخ بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] farāxbāl = فراخآستین: ◻︎ فراخبال کند عدل تنگ قافیه را / چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد(خاقانی: ۸۵۳).
-
شاه بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهبال، شاهپر› šāhbāl بزرگترین پر از بالهای پرنده.
-
ذی بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹ذوبال› [قدیمی] zibāl ۱. خطیر.۲. شریف.۳. عزیز.۴. شگرف.۵. امری که در آن اهتمام شود.
-
شکسته بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šekastebāl ۱. پرندهای که بالش شکسته باشد.۲. [مجاز] ضعیف؛ ناتوان.۳. [مجاز] ملول؛ آزرده.
-
سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxbāl تیهو؛ سرخپر.
-
سبک بال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbāl ۱. پرندۀ تیزپر.۲. پرندۀ کوچک. * سبکپر.
-
جستوجو در متن
-
تصفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasfiq ۱. بال بر هم زدن پرنده.۲. دو کف دست را بر هم زدن؛ دست زدن.۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.
-
پرپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) parpar صدای پر زدن پرنده.〈 پرپر زدن:۱. (مصدر لازم) بالوپر زدن پرنده.۲. [مجاز] جان دادن و مردن.〈 پرپر کردن: (مصدر متعدی) از هم کندن و ریزریز کردن برگهای گل.
-
پریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: parītan] ‹پاریدن› paridan ۱. پرواز کردن.۲. بالوپر زدن پرندگان در هوا.۳. جهیدن.۴. [عامیانه] جستن از جا بهطور ناگهانی.۵. بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین، و آمونیاک.
-
پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: par] par ۱. (زیستشناسی) هریک از ساقههای توخالی با کرکهای نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آنها میباشد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] بال جانوران پرنده.٣. [عامیانه، مجاز] واحد اندازهگیری هر چیز کم: دو پر چای، یک پر کاه.٤. [قدی...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...