کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bālēn و bālīn] bālin ۱. بستر.۲. بالش؛ آنچه در موقع خواب بر آن تکیه دهند.۳. آن قسمت از بستر یا تختخواب که طرف سر و سینه واقع میشود.
-
واژههای مشابه
-
بالین پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bālinparast ۱. [مجاز] شخص تنبل و بیکاره که سر از بالین برندارد.۲. پرستار؛ پایینپرست.
-
جستوجو در متن
-
متوسد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motavassed آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند.
-
وساده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَسادَة، جمع: وَسائِد] [قدیمی] vasāde بالین؛ پشتی؛ نازبالش.
-
پایین پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pāy(')inparast کنیز؛ خدمتکار؛ پرستار؛ بالینپرست.
-
توسد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavassod ۱. بالش زیر سر نهادن؛ چیزی را برای خود بالین ساختن.۲. تکیه کردن.
-
شبگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šabgard ۱. کسی که در شب گردش میکند: ◻︎ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲: ۷۰۱).۲. [مجاز] پاسبان؛ عسس.۳. [مجاز] دزد.
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...