کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] ‹بالشت› [قدیمی] bāla(e)š در دورۀ مغول، واحد اندازهگیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال.
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالشت› bāleš ۱. کیسهای پارچهای که هنگام خواب زیر سر میگذارند: ◻︎ تا که بنشست خواجه در «بالش» / «بالش» آمد ز ناز در بالش (سنائی۱: ۶۶۰).۲. [قدیمی] تکیهگاه؛ مسند.
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: bālišn و barīšn] [قدیمی] bāleš ۱. رشد؛ نمو.۲. به خود نازیدن؛ فخر کردن: ◻︎ تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱: ۶۶۰).
-
واژههای مشابه
-
بالش مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bālešmār جعل؛ سرگینگردان.
-
هم بالش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] hambaleš ۱. همنشین.۲. همبستر.
-
جستوجو در متن
-
بالشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] bālešt = بالَش
-
بالشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ بالشت۱] ‹بالشک، بالشچه› bāleštak بالش کوچک.
-
زرابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَرابیّ] [قدیمی] zarābi آنچه که بر آن تکیه دهند؛ بالشها.
-
بالشچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ بالش] [قدیمی] bālešče بالش کوچک؛ بالشک؛ بالشتک.
-
بالشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālešak بالش کوچک؛ بالشچه.
-
متیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) metil پارچهای که روی بالش یا لحاف میکشند.
-
پرشکسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) paršekaste پرندهای که بالش شکسته باشد.
-
نازبالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nāzbāleš بالشی که زیر سر میگذارند؛ بالش نرم.