کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالاپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالاپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālāpuš ۱. لحاف؛ آنچه هنگام خوابیدن روی خود میاندازند.۲. لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن میکنند؛ شنل؛ پالتو.
-
جستوجو در متن
-
ردی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؛ مُمالِ رداء] [قدیمی] re(a)di بالاپوش.
-
دواج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] da(o)vāj ۱. بالاپوش.۲. لحاف.
-
زبرپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ze(a)barpuš بالاپوش؛ جبه؛ قبا.
-
شادیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādiče ۱. رختخواب؛ لحاف.۲. بالاپوش.
-
ردا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رِداء] [قدیمی] re(a)dā بالاپوش؛ جبه؛ هر لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن میکنند.
-
مانتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manteau] mānto ۱. نوعی بالاپوش گشاد؛ بارانی.۲. لباسی مخصوص خانمها که بر روی لباسهای دیگر پوشیده میشود.
-
دثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ شعار] [قدیمی] desār لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن کنند، مانند جبه و عبا؛ روپوش؛ بالاپوش؛ لباس رو.
-
لباچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لباده› [قدیمی] labāče بالاپوش؛ جبه: ◻︎ زید از تو لباچهای نمییابد / تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصرخسرو: ۶۰).
-
شادگونه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šādgune ۱. تکیهگاه؛ پشتی.۲. نهالی؛ تشک.۳. جبه؛ بالاپوش.۴. (اسم، صفت) زن بازیگر و مطربه.
-
روپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹رویپوش› rupuš ۱. آنچه روی چیزی را میپوشاند؛ هرچه که با آن روی کسی یا چیزی را میپوشانند.۲. بالاپوش؛ پرده.۳. جامۀ ساده و بلندی که بر روی لباسهای دیگر بر تن میکنند: روپوش پزشکان، روپوش پرستاران، روپوش شاگردان مدرسه.