کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bālān نموکننده؛ در حال نمو.
-
بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بالانه› [قدیمی] bālān ۱. دهلیزخانه؛ دالان: ◻︎ یکی را سد یٲجوج است باره / یکی را روضهٴ خلد است بالان (عنصری: ۲۶۹).۲. دام؛ تله.
-
واژههای مشابه
-
قاب بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] (زیستشناسی) qābbālān راستهای از حشرات که دو بال آنها بهصورت پوشش قابمانند درآمده و دو بال دیگر را میپوشاند، مانند کفشدوزک و سوسک.
-
راست بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ راستبال] (زیستشناسی) rāstbālān گروهی از حشرات با دگردیسی تدریجی، مانند ملخها، جیرجیرکها، آخوندکها.
-
نیم بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nimbālān تیرهای از حشرات که دو بال جلوی آنها بالهای عقبی را تا نیمه میپوشانند.
-
سبک بالان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sabokbālān راستهای از پرندگان کوچک و تیزپر که بسیاری از آنها خوشآواز هستند، مانند بلبل، قناری، گنجشک، و امثال آنها.
-
جستوجو در متن
-
قرلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی ؟] (زیستشناسی) qerellā(i) پرندهای کوچک، آبزی، و ماهیخوار از راستۀ سبکبالان.
-
ساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آشوری] (زیستشناسی) sās حشرهای از راستۀ نیمبالان به رنگ سرخ و بیضیشکل و بزرگتر از کک که از خون تغذیه میکند و باعث سرایت بعضی امراض میگردد.
-
مگس خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) magasxār پرندهای کوچک از راستۀ سبکبالان که بالای سرش دستهای از پر به شکل تاج قرار دارد؛ تاجورک.
-
زنبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زُنبور، جمع: زَنابیر] (زیستشناسی) zambur حشرۀ کوچکی از راستۀ نازکبالان؛ چهار بال نازک و نیش زهرآلود.〈 زنبور عسل: (زیستشناسی) مگس انگبین؛ نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوهای که موم و عسل تولید میکند؛ منج؛ منگ؛ کبت.
-
گرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gurg] (زیستشناسی) gorg پستانداری وحشی، گوشتخوار و شبیه سگ اما از آن قویتر و درندهتر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله میکند.〈 گرگ باراندیده: [مجاز] شخص مجرب، کارآزموده، سختیکشیده، و سردوگرمچشیده. Δ می...
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...