کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بافتبرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بافت برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) bāftbardāri برداشتن قسمتی از بافت بدن انسان یا هر موجود زندۀ دیگر برای آزمایش، تحقیق، و تشخیص نوع بیماری؛ نمونهبرداری.
-
بافت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ بافتن، اسم مصدر) bāft ۱. بافتن؛ عمل بافندگی.۲. (صفت مفعولی) بافتهشده.۳. (اسم) تاروپود؛ نسج.۴. (اسم) (زیستشناسی) دستهای از یاختهها که در بدن موجودی بههمپیوسته باشند.۵. (اسم) (زیستشناسی) مجموع سلولهایی که شکل و ساختمان آنها شبیه یکدی...
-
بافت شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (زیستشناسی) bāftšenās کسی که در شناختن بافتهای حیوانی، گیاهی، و آزمایش آنها تخصص دارد؛ نسجشناس.
-
بافت شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) bāftšenāsi نسجشناسی؛ قسمتی از علم تشریح که دربارۀ بافتها و یاختههای بدن بحث میکند.
-
بافت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بافکار› [قدیمی] bāftkār = بافنده
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahrebardāri ۱. بهره برداشتن؛ سود بردن.۲. برداشتن حاصل زراعت.۳. بهدست آوردن و به فروش رساندن محصول کارخانه یا آنچه از معادن استخراج میشود.
-
گود برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) go[w]dbardāri عمل خاکبرداری از زمین برای گود کردن آن.
-
خاک برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbardāri برداشتن و انتقال خاک از زمین برای هموار ساختن آن.
-
فرمان برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) farmānbordāri اطاعت؛ فرمان بردن.
-
عکس برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'aksbardāri عکس برداشتن؛ جهت تصویربرداری؛ فیلم عکاسی؛ فتوگرافی.
-
فیلم برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فرانسوی. فارسی] filmbardāri شغل و عمل فیلمبردار.
-
پرده برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pardebardāri عمل برداشتن پرده از روی چیزی، مثل مجسمهای که تازه ساخته شده.
-
جستوجو در متن
-
هیستولوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hystologie] (زیستشناسی) histoloži علمی که دربارۀ بافتهای موجودات زنده بحث میکند؛ بافتشناسی.
-
نکروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: nécrose] (پزشکی) nekroz مرگ موضعی بافتهای آسیبدیده.