کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بافیدن› bāftan تاروپود را لابهلای هم کردن در پارچهبافی، قالیبافی، و سایر چیزهای بافتنی؛ چند رشته موی یا نخ را بههم تابیدن.
-
جستوجو در متن
-
بافندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bāfandegi عمل بافتن؛ بافتن پارچه یا فرش یا جوراب و امثال آن.
-
بافیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāfidan = بافتن
-
تنیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹تنودن› tanidan ۱. بافتن.۲. تابیدن.۳. تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم.
-
حیاکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیاکة] [قدیمی] hiyākat بافتن؛ بافندگی.
-
بوریاباف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، فارسی] buriyābāf کسی که پیشهاش بافتن بوریا است؛ بافندۀ بوریا.
-
بافتنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāftani ۱. درخور بافتن.۲. (اسم) لباسی که بافته شده باشد.
-
زری بافی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) zaribāfi شغل و عمل زریباف؛ بافتن پارچههای زری.
-
دفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دفه، دفتین› dafte آلت فلزی دستهدار شبیه شانه که بافندگان هنگام بافتن پارچه در دست میگیرند و پس از بافتن چند رشته پود با آن لای تارها را میکوبند تا آنچه بافته شده جابهجا و محکم شود.
-
بفتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baftari وسیلهای چوبی که بافندگان هنگام بافتن پارچه به کار میبرند؛ بف؛ دفته؛ دفتین.
-
نسج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasj ۱. (زیستشناسی) = بافت۲. (اسم مصدر) [قدیمی] بافتن.
-
باف
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بافتن و بافیدن) bāf ۱. = بافتن۲. بافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بوریاباف، شالباف، حریرباف، جورابباف.۳. بافتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستباف.
-
پود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pud ۱. رشته؛ نخ.۲. [مقابلِ تار] رشتهای که در پهنای پارچه بافته میشود: ◻︎ بیاموختشان رشتن و تافتن / به تار اندرون پود را بافتن (فردوسی: ۱/۴۲).۳. (صفت) [قدیمی] = پوده
-
بافت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ بافتن، اسم مصدر) bāft ۱. بافتن؛ عمل بافندگی.۲. (صفت مفعولی) بافتهشده.۳. (اسم) تاروپود؛ نسج.۴. (اسم) (زیستشناسی) دستهای از یاختهها که در بدن موجودی بههمپیوسته باشند.۵. (اسم) (زیستشناسی) مجموع سلولهایی که شکل و ساختمان آنها شبیه یکدی...