کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باف
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بافتن و بافیدن) bāf ۱. = بافتن۲. بافنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بوریاباف، شالباف، حریرباف، جورابباف.۳. بافتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستباف.
-
واژههای مشابه
-
باف کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مخففِ بافتکار] [قدیمی] bāfkār = بافنده
-
گلیم باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gelimbāf بافندۀ گلیم؛ آنکه گلیم میبافد.
-
گیوه باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) givebāf کسی که رویۀ گیوه میبافد.
-
دست باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dastbāf ۱. ویژگی پارچهای که با دست بافته شده باشد.۲. (اسم، صفت فاعلی) بافندهای که پارچه را با دست ببافد.
-
غربال باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qarbālbāf = غربالبند
-
قصب باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qasabbāf کسی که پارچۀ قصب ببافد؛ بافندۀ قصب.
-
قالی باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از ترکی. فارسی] qālibāf کسی که پیشهاش قالیبافی است؛ بافندۀ قالی.
-
پای باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹پاباف› [قدیمی] pāybāf بافنده؛ جولاه؛ جولاهه؛ نساج: ◻︎ کشاورز و آهنگر و پایباف / چو بیکار باشند سرشان بکاف (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
-
زنبیل باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zambilbāf زنبیلساز؛ کسی که زنبیل میبافد.
-
زری باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) zaribāf بافندۀ زری؛ کسی که پارچههای زربفت میسازد.
-
جامه باف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jāmebāf ۱. بافندۀ جامه.۲. پارچهباف؛ نساج؛ جولاهه.
-
خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xiyālbāf کسی که همواره در عالم خیال سِیر میکند و هر کاری را در عالم خیال انجام میدهد و به مرحلۀ عمل نمیرساند.
-
دروغ باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] doruqbāf = دروغپرداز