کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bāten ۱. پنهان.۲. اندرون؛ درون چیزی؛ داخل هرچیز.
-
واژههای مشابه
-
باطن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی، مقابلِ ظاهربین] [قدیمی] bātenbin آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
-
جستوجو در متن
-
بواطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ باطن] [قدیمی] bavāten = باطن
-
دخلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دخلة] [قدیمی] da(e,o)xlat باطن امر.
-
سریرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریرة، جمع: سَرائِر] [قدیمی] sarirat نیت؛ باطن.
-
نهان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] na(e)hānbin آنکه باطن امور را بنگرد.
-
ظاهرپرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] zāherparast آنکه صورت ظاهر را دوست دارد و به باطن توجه ندارد.
-
مباثت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباثّة] [قدیمی] mobāssat سِر خود را نزد کسی فاش کردن؛ کسی را بر باطن کار خویش آگاه ساختن.
-
پاک اندرون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] pāk[']andarun پاکنهاد؛ پاکطینت؛ پاکباطن.
-
پاک درون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākdarun پاکاندرون؛ پاکباطن؛ پاکنهاد.
-
ظاهربینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] zāherbini دیدن صورت ظاهر و بیخبر بودن از باطن؛ عمل ظاهربین.
-
منافق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] monāfeq ۱. کسی که ظاهرش خلاف باطنش باشد؛ دورو.۲. کسی که در باطن کافر باشد و به زبان اظهار دینداری کند.۳. کسی که اظهار دوستی کند و در باطن دشمن باشد.
-
احنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احناء، جمعِ حِنْو و حَنْو] [قدیمی] 'ahnā اطراف و جوانب.〈 احنای سینه: [قدیمی، مجاز] باطن؛ ضمیر.