کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاک باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] pākbāz ۱. پاکباخته.۲. کسی که در قمار تمام دارایی خود را ببازد.۳. [مجاز] کسی که با نظر پاک به معشوق خود مینگرد؛ عاشق صادق.۴. شخص وارسته، زاهد، و تارک دنیا: ◻︎ تمنی کند عارف پاکباز / به دریوزه از خویشتن ترک آز (سعدی۱: ۵۶).
-
زبان باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه، مجاز] zabānbāz چاپلوس؛ چربزبان؛ کسی که با چاپلوسی و شیرینزبانی دیگری را فریب میدهد.
-
معشوقه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ma'šuqbāz آنکه طالب و راغب عشقورزی با خوبرویان است؛ معشوقپرست: ◻︎ دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم / با من چه کرد دیدۀ معشوقهباز من (حافظ: ۸۰۰)
-
مفت باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) moftbāz آنکه مال خود را مفت از دست بدهد.
-
مهره باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mohrebāz ۱. آنکه شطرنج یا تختهنرد بازی میکند.۲. [مجاز] حقهباز.
-
جره باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jorrebāz باز نرِ تیزپرواز: ◻︎ بر اوج فلک چون پَرَد جرهباز / که در شهپرش بستهای سنگِ آز؟ (سعدی۱: ۱۴۵).
-
چوگان باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (ورزش) čo[w]gānbāz کسی که چوگانبازی میکند.
-
راست باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مقابلِ دغلباز] [قدیمی] rāstbāz بیحیله و نیرنگ؛ درستکار: ◻︎ نداریم بر پردۀ کج بسیچ / بهجز راستبازی ندانیم هیچ (نظامی۶: ۱۱۳۷).
-
روباه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روبهباز› [قدیمی، مجاز] rubāhbāz حیلهگر؛ مکار؛ نیرنگباز؛ کسی که مانند روباه حیلهگری میکند.
-
رسن باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] rasanbāz = بندباز
-
شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šo'badebāz کسی که شعبدهبازی کند؛ تردست؛ حقهباز؛ نیرنگباز.
-
شیشه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] šišebāz حیلهگر؛ مکار؛ حقهباز؛ شعبدهباز.
-
نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ni(ey)rangbāz حقهباز؛ حیلهگر.
-
نیزه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) neyzebāz ۱. آنکه با نیزه جنگ میکند و در نیزه زدن ماهر است.۲. [مجاز] آنکه با پررویی و نیرنگبازی چیزی از کسی بگیرد.
-
طاس باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] tāsbāz ۱. بازیکننده با طاس؛ آنکه با طاس قمار میکند.۲. [مجاز] حقهباز.۳. شعبدهباز.