کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیگوش بازیگوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.
-
شیطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شَیطان، جمع: شیاطین] šeytān ۱. [مجاز] روح پلید و خبیث.۲. (صفت) [مجاز] متمرد؛ نافرمان.۳. دیو؛ اهریمن.۴. در اسلام، فرشتهای که چون از فرمان الهی در سجده کردن آدم خودداری کرد از بهشت رانده شد و به گمراه ساختن آدمیان پرداخت؛ ابلیس.۵. (صفت) ب...
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تنیدن) tan ۱. = تنیدن۲. تننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تارتن.〈 تن دادن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 تن دردادن〈 تن دردادن: (مصدر لازم) [مجاز] راضی شدن به امری؛ حاضر شدن برای کاری.〈 تن زدن: (مصدر لازم) [مجاز]١. خودداری کردن.٢....