کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کم زن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمزده› [قدیمی، مجاز] kamzan ۱. سهلانگار.۲. بیدولت؛ بیاقبال: ◻︎ با دو سه کمزن مشو آرامگیر / مقبل ایام شو و کامگیر (نظامی۱: ۸۲).۳. کسی که در قمار همیشه میبازد.
-
آبدندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābdandān ۱. نوعی انار بیدانه.۲. نوعی گلابی.۳. نوعی حلوا و شیرینی نرم و لطیف: ◻︎ تشنه در آب او نظر میکرد / آبدندانی از جگر میخورد (نظامی۴: ۶۸۸).۴. (صفت) [مجاز] گول؛ سادهلوح: ◻︎ حاسدت با تو اگر نرد عداوت بازد / آبدندانتر از او ک...
-
پهنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pahne ۱. پهنا؛ گشادگی؛ وسعت.۲. عرصه؛ میدان.۳. [قدیمی] نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گویبازی میکردهاند: ◻︎ نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی: لغتنامه: پهنه باختن).