کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازخواست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازخواست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹واخواست› bāzxāst ۱. جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی؛ مؤاخذه.۲. سرزنش.۳. (حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری.
-
جستوجو در متن
-
مؤاخذه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مؤاخَذَة] mo'āxeze بازخواست کردن؛ خردهگیری؛ بازخواست.
-
واخواست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) vāxāst = بازخواست
-
مواخذ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'āxaz کسی که مورد عتاب و بازخواست واقع شود.
-
بهانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahānegir ویژگی کسی که به هر کاری ایراد میگیرد و بیسبب بازخواست میکند.
-
درخواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] darxāh ۱. درخواست؛ خواهش.۲. بازخواست.
-
مخاطبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخاطَبَة] [قدیمی] moxātebe ۱. با هم سخن گفتن؛ گفتگو کردن.۲. بازخواست کردن؛ جرّوبحث.
-
ماخوذ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'xuz ۱. برگرفته؛ گرفتهشده.۲. [قدیمی] مورد مؤاخذه و بازخواست.۳. [قدیمی] مبتلا.
-
یارغو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] ‹یرغو› [قدیمی] yārqu ۱. مؤاخذه؛ بازخواست.۲. محاکمه.۳. منازعه؛ دعوا.
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
مسئول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مسؤول] mas'ul ۱. سرپرست؛ رئیس.۲. کسی که نسبت به چیزی وظیفه یا تعهد دارد.۳. آنکه مورد پرسش یا بازخواست قرار میگیرد.
-
مصادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مصادَرَة] mosādere ۱. مال کسی را بهزور ضبط کردن.۲. جریمه و تاوان گرفتن.۳. بازگیری؛ بازخواست.
-
بهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی:vahān] bahāne ۱. عذر؛ دستاویز؛ عذر بیجا.۲. ایراد و بازخواست بیجا.۳. [قدیمی] دلیل؛ سبب؛ علت.〈 بهانه آوردن: (مصدر لازم) برای سرپیچی از کاری عذر آوردن.
-
پیگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) peygard ۱. گشتن در پی چیزی.۲. (حقوق) تعقیب و بازخواست کیفری.۳. (صفت فاعلی) کسی که در پی چیزی میگردد و اثر چیزی را جستجو میکند؛ پیگردنده؛ گردنده در پی چیزی.