کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریکپیکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) peykar ۱. کالبد؛ تن.۲. هیکل.۳. مجسمه؛ تندیس.۴. (ریاضی) رقم؛ شیفر: عدد ۵۹۴ دارای سه پیکرِ ۴، ۹، و ۵ میباشد.۵. [قدیمی] تصویری که نقاش بکشد.
-
باریک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بارک، باری› bārik ۱. نازک؛ کمپهنا؛ کمقطر.۲. [مجاز] دقیق.۳. [مجاز] لاغر.
-
گران پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerānpeykar آنکه پیکر سنگین دارد؛ سنگینوزن.
-
کوه پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhpeykar درشتاندام؛ قویهیکل.
-
ماه پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] māhpeykar آنکه پیکری زیبا مانند ماه دارد.〈 ماهپیکردرفش: [قدیمی] درفش و بیرقی که بر آن نقش ماه باشد: ◻︎ یکی ماهپیکردرفش از برش / به ابر اندرآورده تابان سرش (فردوسی: ۳/۲۰).
-
غول پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] qulpeykar غولآسا؛ بزرگ و مهیب؛ کسی یا چیزی که جثۀ بزرگ مانند غول دارد.
-
پری پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paripeykar کسی که اندام بسیارزیبا مانند اندام پری دارد.
-
پیل پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pilpeykar دارای پیکر بزرگ مانند پیل؛ بزرگجثه؛ تنومند.
-
طاووس پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی، مجاز] tāvuspeykar با اندام زیبا و رنگارنگ مانند طاووس.
-
باریک انداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] bārik[']andāz تیرانداز دقیق و ماهر.
-
باریک اندازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] barik[']andāzi انداختن تیر با مهارت و نشانهگیری دقیق.
-
باریک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bārik[']andām لاغر؛ آنکه اندامی لاغر و ظریف دارد.
-
باریک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] bārikbin ۱. کنجکاو.۲. زیرک؛ باهوش.۳. موشکاف؛ دقیق: ◻︎ اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریکبینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱).
-
باریک بینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bārikbini ۱. کنجکاوی.۲. خردهبینی؛ دقت.۳. هوشیاری.
-
باریک میان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bārikmiyān لاغر؛ لاغرمیان؛ کمرباریک؛ دارای کمر باریک.