کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریکهآمیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمیختن) ‹آمیغ› 'āmiz ۱. = آمیختن۲. آمیخته با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خشمآمیز، عبیرآمیز، مردمآمیز، مشکآمیز، ◻︎ دلم رمیدۀ لولیوشیست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز (حافظ: ۵۳۶).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ ج...
-
اغراق آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] 'eqrāq[']āmiz آمیخته به اغراق.
-
کنایه آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] kenāye'āmiz آمیخته به طعن و توهین.
-
گله آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفتمفعولی) gele'āmiz آمیختهبهگله و شکایت.
-
لطف آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عربی. فارسی] lotf[']āmiz آمیخته با مهربانی و نرمی و نیکویی.
-
مبالغه آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mobāleqe'āmiz آمیختهبه مبالغه.
-
مردم آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mardom[']āmiz ۱. [مجاز] خوشخو و با ادب.۲. [قدیمی] آنکه با مردم آمیزش و معاشرت کند.
-
حکمت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] hekmat[']āmiz آمیخته به حکمت و پند.
-
غرض آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaraz[']āmiz آمیخته به غرض؛ غرضآلود: ◻︎ هر نفسی کآن غرضآمیز شد / دوستیای دشمنیانگیز شد (نظامی۱: ۸۶).
-
فریب آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) fa(e)rib[']āmiz آمیخته به فریب و خدعه.
-
مسالمت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] mosālemat[']āmiz آمیخته با مسالمت؛ همراه با صلح و سازش.
-
مصلحت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] masla(e)hat[']āmiz آنچه توٲم با صلاح و مصلحت باشد؛ آمیختهبهمصلحت.
-
ملاطفت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] molātefat[']āmiz آمیخته با ملاطفت و مهربانی.
-
ملالت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] malālat[']āmiz آمیخته به ملالت.
-
رنگ آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rang[']āmiz ۱. کسی که رنگها را بههم مخلوط کند؛ نقاش: ◻︎ از پی نقشهای جانآویز / اختران نقشبند و رنگآمیز (سنائی: ۲۱۸).۲. [قدیمی، مجاز] حیلهگر؛ نیرنگباز؛ مکار: ◻︎ دلم ربودۀ لولیوشیست شورانگیز / دروغوعده و قّتالوضع و رنگآمیز ...