کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) bāreš ۱. ریختن برف یا باران از آسمان.۲. (اسم) باران؛ برف.
-
واژههای مشابه
-
بارش سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) (هواشناسی) bārešsanj ظرف استوانهایشکل مدرجی که برای تعیین مقدار و ارتفاع ریزش باران به کار میرود؛ بارانسنج.
-
جستوجو در متن
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
سبک بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabokbār ۱. [مقابلِ گرانبار] کسی که بار سبک بر دوش داشته باشد.۲. حیوان بارکش که بارش سبک باشد.۳. [مجاز] شخص فارغ و آسوده و بیخیال و مجرد: ◻︎ در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست / آن به کزاین گریوه سبکبار بگذری (حافظ: ۹۰۰)، ◻︎ از زبان سوسن آزاده...
-
فرا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) farā ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی.۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱: ۶۲).۳. [قدیمی] نزدیکِ؛ نزدِ: ◻︎ سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرین...