کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باران زائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اشک باران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'aškbārān اشکبار؛ اشکریز: ◻︎ در میان آب و آتش هم چنان سرگرم توست / این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع (حافظ: ۵۹۴).
-
باران دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) bārāndide هرچه باران به آن رسیده و تر شده باشد.
-
باران سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (هواشناسی) bārānsanj = بارشسنج
-
باران گریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bārāngoriz پناهگاه و هرجایی که از باران به آن پناه ببرند.
-
باران گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārāngir سایهبان و هرچه مانع ریختن باران بر سر مردم باشد.
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
ستاره باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مجاز] setārebārān ۱. فروریختن چیزی از جایی به شکل فروریختن ستارگان: ◻︎ از شاخ شکوفهریز گویی / کردهست فلک ستارهباران (خاقانی: ۳۴۵).۲. (صفت) پُرستاره.