کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد در سر بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باد دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāddār ۱. پرباد؛ دارای باد: لاستیک باددار.۲. بادآور؛ نفخآور.۳. دارای ورم؛ آماسکرده.۴. [مجاز] شخص متکبر و خودپسند.
-
باد دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] bāddast ۱. کسی که هرچه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد؛ مسرف؛ ولخرج: ◻︎ ملامتکنی گفتش ای باددست / به یکره پریشان مکن هرچه هست (سعدی۱: ۸۲).۲. تهیدست؛ دستبرباد.
-
مبارک باد
فرهنگ فارسی عمید
(جمله) [عربی. فارسی] mobārakbād ۱. خجسته باد؛ فرخنده باد.۲. (اسم، اسم مصدر) تهنیت.
-
چرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxbād ۱. هر چرخی که با وزش باد به حرکت درآید.۲. گردباد.
-
نوش باد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) nušbād کلمهای که هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر میگویند؛ گوارا باد.
-
سرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sorxbād = باد۱ 〈 باد سرخ
-
جستوجو در متن
-
سرین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سر) [قدیمی] sarin ۱. [مقابلِ پایین] بالای سر.۲. طرف سر؛ جانب سر در بستر؛ بالش و متکا که زیر سر بگذارند: ◻︎ گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳: ۵۱۷).
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...
-
پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pošt ۱. بیرون چیزی و بالای چیزی.۲. عقب؛ دنبال.۳. یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد.۴. قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر.۵. بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دُم.۶. یار؛ یاور؛ پناه.〈 پشت پا: [مقابلِ کف پا]۱. عقب پا؛ پس پا.۲. روی پا.۳. (...
-
سزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: sačītan] [قدیمی] se(a)zidan سزاوار بودن؛ درخور بودن؛ شایسته بودن؛ جایز بودن: ◻︎ تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همهٴ دلبران دهندت باج (حافظ: ۱۰۰۷).
-
وفاداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] vafādāri باوفا بودن؛ پایداری در دوستی و به سر بردن عهد و پیمان.
-
سرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سر] sarak ۱. سر کوچک.۲. فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر.۳. سربار؛ اضافهبار.〈 سرک داشتن: (مصدر لازم) سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش.〈 سرک کشیدن: (مصدر لازم)۱. به جایی سر زدن و سر...
-
توالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ تالیَة] tavāli ۱. پیاپی رسیدن؛ یکی پس از دیگری آمدن.۲. پیدرپی بودن؛ پشت سر هم قرار داشتن.
-
شرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شُرفَة] [قدیمی] šoro(a)f = شُرفه〈 در شرف چیزی بودن: [مجاز] در آستانۀ چیزی بودن؛ نزدیک بودن به چیزی.