کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آماسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāsānide بادکرده؛ ورمپیداکرده.
-
آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آماهیده› 'āmāside ورمکرده؛ بادکرده؛ پفکرده.
-
پکیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pokide ۱. بادکرده.۲. انبوه.
-
کلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalak نوعی قایق که با چوب، تخته، و چند خیک بادکرده درست میشود و بهوسیلۀ آن از روی آب عبور میکنند.
-
جاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژاله› jāle خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
-
دم کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) damkarde ۱. هرچیزی که آن را دم کرده باشند از چای و قهوه و برنج و دارو.۲. (صفت فاعلی) بادکرده؛ ورمکرده.
-
ژاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاله› [قدیمی] žāle چند تکه چوب و تخته که به خیکهای بادکرده میبستند و در آب میانداختند و برای عبور از آب، روی آن مینشستند: ◻︎ چه آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد / چه آب جویی گر پیل برگرفتی بار (فرخی: ۶۴).
-
بادانگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bād[']angiz ۱. انگیزانندۀ باد؛ آنچه سبب وزش باد میشود؛ بادآور.۲. هرچیز که در معده تولید نفخ میکند.۳. بادکرده؛ پرباد.۴. (اسم) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد میشود.۵. (اسم) زعفران.