کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادریسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادریسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادریس› [قدیمی] bādrise ۱. قطعهای از چرم یا چوب مدوّر که هنگام رسیدن نخ روی دوک قرار میدهند: ◻︎ گردون چو بادریسه کمندی ز حادثات / در گردنم فکند و ز محنت شدم چو دوک (ظهیرالدینفاریابی: لغتنامه: بادریسه).۲. = کماج
-
جستوجو در متن
-
شوکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شولک، شکک› [قدیمی] šukal بادریسۀ دوک.
-
شولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šulak بادریسۀ دوک.
-
شبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šebk دوک؛ بادریسۀ دوک.
-
چرمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ چرم] [قدیمی] čarmak گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شود؛ بادریسۀ دوک.
-
جاتاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jātāq تختهای گرد و سوراخدار که بر سر ستون خیمه گذاشته میشود؛ کلیجۀ خیمه؛ بادریسه.
-
کماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) komāj ۱. نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه میشود؛ کماچ.۲. تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار میدهند؛ بادریسه؛ کلیچۀ خیمه: ◻︎ کماج خیمه را ماند که نتوان / ز وی کندن به دندان نیمذره (جامی: ۶۹۱).