کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باخلا ل پاک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) roftan ۱. جاروب کردن و پاک کردن جایی از گردوخاک.۲. [قدیمی] پاک کردن.
-
پاکیزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pākize ۱. پاک؛ تمیز.۲. [مجاز] بیآلایش؛ صاف؛ صافی؛ بیغش.〈 پاکیزه کردن: (مصدر متعدی) = 〈 پاک کردن
-
زدودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بزدودن› zo(e)dudan ۱. پاک کردن؛ پاکیزه ساختن؛ زداییدن.۲. پاک کردن زنگ از فلز.
-
استطابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استطابَة] [قدیمی] 'estetābat پاک کردن؛ تطهیر کردن.
-
تمحیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamhiq ۱. پاک کردن؛ محو کردن.۲. باطل کردن.
-
دستمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dastmāl تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک میکنند یا چیزی در آن میببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار میرود.
-
طهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahur ۱. طهارت؛ پاک کردن؛ پاکیزه کردن.۲. (صفت) آنچه با آن طهارت میکنند؛ آنچه سبب پاکی میشود؛ آنچه با آن چیزی را میشویند و پاک میکنند، مانند آب.
-
تنقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تنقیَة] tanqiye ۱. (پزشکی) اماله کردن.۲. لایروبی کردن قنات و راهآب.۳. پاک کردن؛ پاکیزه کردن.
-
فروستردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] foruso(e)tordan زدودن؛ پاک کردن.
-
فروشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] forušostan ۱. شستن.۲. پاک کردن.
-
پاکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] pākidan = 〈 پاک کردن
-
تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی: تمییز] tamiz ۱. پاک؛ پاکیزه.۲. فرق و امتیاز.۳. هوش و فراست.〈 تمیز بودن: (مصدر لازم) پاک و پاکیزه بودن.〈 تمیز دادن: (مصدر متعدی) بازشناختن؛ فرق گذاشتن و تشخیص دادن.〈 تمیز کردن: (مصدر متعدی) پاک و پاکیزه کردن.
-
پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pāk، مقابلِ چرک و نجس] pāk ۱. [مجاز] بیآلایش؛ بیغش.۲. پاکیزه؛ طاهر.۳. [مجاز] صاف.۴. [مجاز] عفیف؛ پرهیزکار؛ درستکار.۵. (قید) تمام؛ همه؛ یکسر؛ یکسره:◻︎ هرکه پرهیز و زهد و علم فروخت / خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت (سعدی: ۱۷۰).〈 پاک باخت...
-
امحا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امحاء] 'emhā محو کردن؛ ناپدید کردن؛ پاک کردن و از میان بردن چیزی.
-
تطییب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatyib ۱. پاک و پاکیزه کردن؛ طیب و طاهر کردن.۲. حلال کردن.