کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتدبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متفطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motafatten زیرک؛ باتدبیر.
-
مدبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] modabber ۱. تدبیرکننده؛ باتدبیر؛ چارهجو.۲. از نامهای خداوند.
-
سیاست مدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] siyāsatmadār ۱. کسی که در کارهای سیاسی و امور مملکتداری بصیر، دانا و کارآزموده باشد.۲. [مجاز] تیزهوش؛ باتدبیر و زیرک.
-
استوارکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'ost[o]vārkār ویژگی آنکه کارش بر بنیاد و اساس محکم و متین است؛ باتدبیر؛ عاقبتاندیش: ◻︎ زاین استوارکار وزیر خجستهپی / این دولت خجسته چو کوه استوار باد (مسعودسعد: ۹۵).
-
آصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مٲخوذ از عبری] [قدیمی، مجاز] 'āsa(e)f لقب وزیر دانا و باتدبیر: ◻︎ عنده علم بباید صفت آصف را / آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ (کمالالدین اسماعیل: ۴۸). Δ دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غ...