کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابک بر ابلق زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
تصفیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasfiq ۱. بال بر هم زدن پرنده.۲. دو کف دست را بر هم زدن؛ دست زدن.۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.
-
صفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] safq [قدیمی]۱. با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود.۲. دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت.۳. دست بر دست زدن.
-
زنخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zanax = چانه١〈 زنخ بر خون زدن: [قدیمی، مجاز] شرمنده شدن؛ سرافکنده شدن.〈 زنخ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] سخن بیهوده گفتن؛ بیهوده حرف زدن؛ چانه زدن.
-
لثم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] lasm بوسه زدن بر دهان یا بر چهره.
-
نواختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) navāxtan ۱. نوازیدن؛ نوازش کردن.۲. ساز زدن.۳. [قدیمی] دلجویی کردن.۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.
-
صفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] saf ' با کف دست بر پشت گردن یا بدن کسی زدن؛ سیلی زدن.
-
دق الباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] daqqolbāb کوبیدن در؛ کوبه بر در زدن.
-
گپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] gap حرف؛ سخن؛ کلمه.〈 گپ زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] حرف زدن؛ سخن گفتن: ◻︎ هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲: ۳۱۹).
-
لباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹لباده› [قدیمی] lobād چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو میبندند.
-
عصازنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'asāzanān در حال رفتن و عصا بر زمین زدن.
-
چنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čombak نوعی نشستن که دو کف پا بر زمین و زانوها در بغل باشد؛ چمباتمه.〈 چنبک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سرپا نشستن؛ چمباتمه زدن.
-
رود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] rud ۱. سرود؛ نغمه.۲. آرشه.۳. تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود.۴. ساز.〈 رود زدن: [قدیمی] ساز زدن.
-
یاتاقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] yātāqān حلقۀ فلزی در اتومبیل که میله در داخل آن حرکت میکند.〈 یاتاقان زدن: آسیب دیدن یاتاقانهای خودرو بر اثر نرسیدن روغن.〈 یاتاقان سوزاندن: = 〈 یاتاقان زدن
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفّ] kaf ۱. (زیستشناسی) سطح بیرونی دست یا پا.۲. [جمع: کُفوف] دست.۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.= کف رفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] ربودن و دزدیدن؛ بهتردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.= کف زدن: (مصدر لازم) دست ...