کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
این سو و آن سو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ تاریکی] su روشنایی.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] su آب.
-
شش سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šešsu = ششجهت
-
کران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kanār] [قدیمی] karān ۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره.۲. طرف؛ سو؛ جهت.۳. پایان؛ انتها: ◻︎ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶).〈 کران تا کران: از این سو تا آن سو؛ همه جا.〈 کر...
-
برون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونسو› [قدیمی] borunsu طرف بیرون چیزی؛ جهت خارجی چیزی.
-
تلقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تلقاء] [قدیمی] telqā جانب؛ سو.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ زیان] [قدیمی] su سود؛ نفع.
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوی، سون، اسو› su ۱. طرف؛ جانب؛ کنار.۲. [قدیمی] نزد.
-
سوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) suk ۱. سو؛ سوی؛ جانب.۲. نزد.۳. [عامیانه] کنار؛ گوشه.
-
تولیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹توریدن› [قدیمی] tulidan ۱. رمیدن.۲. به یک سو رفتن؛ دور شدن.
-
گویی
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) guyi پنداری؛ مانند اینکه: ◻︎ سیب گویی وداع یاران کرد / روی از این نیمه سرخ و زآن سو زرد (سعدی: ۱۴۲).
-
اعتزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tezāl ۱. عزلت گزیدن؛ گوشهنشین شدن.۲. کنارهگیری کردن؛ به یک سو شدن؛ گوشهگیری؛ گوشهنشینی.
-
اندفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'endefā' ۱. دور شدن.۲. برکنار شدن؛ به یک سو رانده شدن.۳. بازداشته شدن.
-
کم سو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمسوی› [عامیانه] kamsu ۱. کمنور؛ کمروشنایی.۲. ویژگی چشمی که دیدش ضعیف است: چشمهای مادربزرگم کمسو بود.