کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
این خاک آن خاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاک برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xākbardāri برداشتن و انتقال خاک از زمین برای هموار ساختن آن.
-
خاک آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāk[']ālud کسی یا چیزی که گردوغبار بر آن نشسته باشد؛ اغشته به خاک.
-
خاک مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) xākmāl ۱. مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن.۲. [مجاز] خوار و ذلیل کردن.
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رُست) rosti ۱. آنچه از خاک رس تهیه میشود.۲. زمینی که خاک آن از نوع رس باشد.
-
خاکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خاک) xākin ۱. تهیهشده از خاک؛ خاکی.۲. [قدیمی] به رنگ خاک.
-
ثری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarā ۱. خاک نمناک؛ خاک نمدار.۲. خاک؛ زمین.〈 از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان.
-
رغام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] raqām ۱. خاک.۲. خاک نرم.۳. ریگ آمیخته با خاک.
-
طین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tin ۱. گِل؛ خاک نمناک.۲. خاک.
-
خاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xāk] xāk ۱. مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگها که بهطور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است.۲. زمین.۳. کشور.۴. [مجاز] قبر؛ گور.۵. پودر؛ خاکه: خاک قند.۶. گردوخاک: خاک فرش.۷. [قدیمی] یکی از عناصر اربعه.۸. (صفت) [قدیمی،...
-
خاکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خاک) xāki ۱. آلوده به خاک؛ خاکآلود.۲. تهیهشده از خاک.۳. (اسم) رنگی شبیه قهوهای روشن، مانند رنگ خاک.۴. به رنگ خاک.۵. [مجاز] آدمی؛ مردم.۶. [مقابلِ آبی] مربوط به خشکی.۷. [مجاز] فروتن؛ افتاده: ◻︎ بنیآدم سرشت از خاک دارند / اگر خاک...
-
خاک ریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xākriz ۱. جایی که در آن خاک ریخته باشند.۲. محلی در کنار خندق که خاکهای کندهشده را برای جلوگیری از عبورومرور در آنجا میریزند.
-
اسلوب الحکیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسلوب حکیم› (ادبی) 'oslubolhakim در بدیع، آن است که مخاطب کلام متکلم را عمداً خلاف مراد او تعبیر کند، مثلاً دشنام یا تهدید را حمل بر اظهار لطف و نوید کند، مانندِ این شعر: گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من / از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم (سع...
-
مراغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراغَة] [قدیمی] marāqe غلتیدن (روی خاک).〈 مراغه کردن: [قدیمی] = مراغه: ◻︎ چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بُوَد خاک از او چه دارد باک (عنصری: لغت فرس۱: مراغه).
-
کپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kappe ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل میریزند.
-
اهاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اهالَة] [قدیمی] 'ehāle ۱. فروریختن خاک.۲. خاک ریختن بر روی میت از اطراف بهطور دستهجمعی.