کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اینت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به راست) ‹راستینه› [قدیمی] rāstin راستی؛ حقیقی؛ واقعی: ◻︎ حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه / اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین (منوچهری: ۹۰).
-
بهدان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] behdān دانا: ◻︎ نه با آنْت مهر و نه با اینْت کین / که بهدان تویی ای جهانآفرین (فردوسی۲: ۱۰۱۰).
-
خلاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کلاوه، فلاوه، خلاواه› xalāve سرگشته؛ حیران؛ سراسیمه: ◻︎ به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳: ۱۴۸۳).
-
سپیدکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sepidkār ۱. = سفیدکار٢. (صفت) [مجاز] بیشرم؛ شوخچشم.٣. (صفت) [مجاز] ریاکار: ◻︎ یا باش دشمن من یا دوست باش ویحک / نه دوستی نه دشمن اینت سپیدکاری (منوچهری: ۱۱۱ حاشیه).
-
فری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] fari ۱. خجسته؛ مبارک.۲. (شبه جمله) کلمۀ تحسین؛ زهی؛ خوشا؛ آفرین: ◻︎ فری آن فریبندهزلفین مشکین / فری آن فروزندهرخسار دلبر (فرخی: ۱۴۷).۳. عجیب؛ شگفتانگیز: ◻︎ خال ز غالیه نهد هرکس و روی سیب را / خال ز خون نهاد ماه اینت مشاطهٴ فری (خاقان...
-
فرا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) farā ۱. (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورتر؛ بالاتر؛ آنسوتر: فرابنفش، فراطبیعی.۲. [قدیمی] در: ◻︎ این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱: ۶۲).۳. [قدیمی] نزدیکِ؛ نزدِ: ◻︎ سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرین...