کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایل و طایفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ایل بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایلبیگی› [قدیمی] 'ilbeyg ۱. نایبرئیس ایل.۲. رهبر ایل.
-
جستوجو در متن
-
سرداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sardāri ۱. (نظامی) سپهسالاری؛ فرماندهی سپاه.۲. [مجاز] ریاست ایل و طایفه.
-
بکتاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] baktāš ۱. هریک از خادمان یک آقا یا امیر.۲. بزرگ ایل و طایفه.
-
اوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ابه› 'o[w]be ۱. خیمه؛ چادر؛ آلاچق.۲. جایی که طایفهای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگانی کنند.۳. [مجاز] طایفه؛ ایل.
-
ابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اوبه› 'ob[b]e ۱. = آلاچیق۲. جایی که طایفهای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگی میکنند.۳. [قدیمی، مجاز] طایفه؛ ایل.