کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایست میان دو پرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درغاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darqāle راهی که از میان دو کوه بگذرد؛ گشادگی میان دو کوه.
-
دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹در› (جغرافیا) darre زمین دراز و کشیده میان دو رشتهکوه؛ راه میان دو کوه.
-
ذات البین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذاتالبَین] [قدیمی] zātolbeyn ۱. میان دو تن یا دو گروه؛ آنچه میان دو یا چند تن باشد از خوبی یا بدی؛ دوجانبه؛ دوجانبی.۲. مشترک میان دو تن یا دو گروه.۳. حالت و حقیقت رابطۀ دو تن یا دو دسته.
-
بازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāze ۱. (ریاضی) مجموعه اعداد میان دو عدد فرضی.۲. [قدیمی] فاصلۀ میان دو کوه؛ دره.۳. [قدیمی] فاصلۀ میان دو دیوار.۴. [قدیمی] پهنای کوچه.۵. (کشاورزی) [قدیمی] مرزی که دو قطعه زمین یا دو کرته را از هم جدا میکند.
-
حائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hā'(y)el مانع و حجاب میان دو چیز؛ هرچه میان دو چیز واقع شود.
-
مقام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maqām ۱. منزلت؛ رتبه؛ پایه؛ جایگاه.۲. جای اقامت.۳. (موسیقی) ترتیب قرار گرفتن فاصلههای پرده، نیمپرده، و ربع پرده میان نتهای هشتگانۀ یک گام.۴. (موسیقی) پرده.۵. (تصوف) [قدیمی] هریک از مراحل سیروسلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صب...
-
معترضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معترضَة] mo'tareze قرارگرفته میان دو چیز.
-
پرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parde ۱. پرده یا چیزی که برای جلوگیری از نور، جلو پنجره یا در نصب میکند.۲. روپوش.۳. (موسیقی) تغییر ارتعاشی میان دو نت متوالی به جز می و فا، و سی و دو.۴. (هنر) در تئاتر، هریک از قسمتهای بازی و نمایش در تماشاخانه که پرده میافتد و سِن عوض میشو...
-
دودستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dodastegi ۱. دو دسته بودن.۲. [مجاز] اختلاف رٲی و عقیده میان دو گروه.
-
بین الاثنین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: بَینَالاثنَین] [قدیمی] beyno(a)l'esneyn بین دو تن؛ میان دو نفر.
-
حجیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ حجاب] [قدیمی] hejib پرده: ◻︎ چون دیگران ز دل نروی گر روی ز چشم / کاندر میان جانی و از دیده در حجیب (سعدی۲: ۳۲۰).
-
سجاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sejāf ۱. پارچه یا نوار باریکی که در حاشیۀ لباس بدوزند؛ فراویز؛ فرویز.۲. درز جامه.۳. [قدیمی] پردهای که بر در آویزان کنند.۴. [قدیمی] شکاف بین پرده؛ فرجۀ بین دو پرده.
-
رابط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rābet ۱. واسطه میان دو تن یا دو چیز؛ ربطدهنده؛ پیونددهنده.۲. آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند میدهد.۳. [قدیمی] راهب، زاهد، و حکیم ازدنیابریده.
-
کلکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کلاکل] (زیستشناسی) [قدیمی] kalkal میان هر دو چنبر گردن؛ سینه؛ میانۀ سینه.
-
خطو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xo(a)tv فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن؛ گام؛ قدم.