کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'irād ۱. وارد ساختن.۲. چیزی بر کسی وارد کردن.۳. بیان کردن.۴. بهانه؛ خردهگیری.۵. عیب؛ نقص.
-
جستوجو در متن
-
بهانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahānegir ویژگی کسی که به هر کاری ایراد میگیرد و بیسبب بازخواست میکند.
-
بهانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānegiri بهانه گرفتن؛ ایراد بیجا گرفتن.
-
معترض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mo'tarez ۱. کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند؛ اعتراضکننده.۲. (حقوق) واخواه.
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
بهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی:vahān] bahāne ۱. عذر؛ دستاویز؛ عذر بیجا.۲. ایراد و بازخواست بیجا.۳. [قدیمی] دلیل؛ سبب؛ علت.〈 بهانه آوردن: (مصدر لازم) برای سرپیچی از کاری عذر آوردن.
-
اعتراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'terāz ۱. منع کردن؛ بازداشتن.۲. پیش آمدن و روبهروی کسی ایستادگی کردن.۳. عیب گرفتن؛ خرده گرفتن؛ ایراد گرفتن؛ نکتهگیری.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص.
-
حل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hal[l] ۱. از بین بردن (مشکل).۲. (صفت) فاقد اشکال.۳. (اسم) جواب؛ پاسخ: حل تستها ایراد داشت.۴. (شیمی) انحلال، آمیزش، یا مخلوط شدن یک ماده در یک مایع.٥. (ریاضی) یافتن پاسخ مسئله.
-
مدخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ مخرج] madxal ۱. جای داخل شدن؛ راه دخول.۲. کلمهای در فرهنگ، دایرةالمعارف، لغتنامه، و مانند آن که تعریف و توضیحاتی برای آن داده میشود.۳. درآمد.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] دخالت؛ اثرگذاری.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] اعتراض؛ خرده؛ ایراد: ◻︎ خ...
-
وارد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vāred ۱. [مجاز] مطّلع؛ آگاه؛ باتجربه.۲. [مجاز] ویژگی چیزی که قابلقبول است، بهویژه اعتراض، انتقاد، و مانند آن: ایراد شما وارد نیست.۳. (صفت، اسم) [مجاز] مهمان.۴. [مقابلِ صادر] [قدیمی] داخلشونده؛ درآینده.۵. (اسم) (تصوف) نوعی آگاهی که بدو...
-
خرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvartak] xorde ۱. ریزۀ هرچیز.۲. مقدار کم و اندک از چیزی.۳. (صفت) کوچک.۴. پول خُرد؛ سکه.۵. [قدیمی] شرارۀ آتش.۶. نکته.۷. [قدیمی، مجاز] نکته.۸. [قدیمی، مجاز] عیب؛ خطا.〈 خرده گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی:...
-
اصلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eslāh ۱. برطرف کردن عیب و ایراد چیزی؛ درست کردن: اصلاح خط فارسی.۲. تراشیدن یا کوتاه کردن موی سروصورت.۳. برطرف کردن ایرادات نوشته؛ ویرایش کردن: این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد.۴. از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آمو...
-
علم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: علوم] 'elm ۱. دانستن؛ یقین کردن.۲. یقین.۳. (اسم) معرفت؛ دانش.〈 علم ازلی: علم الهی؛ علم غیب.〈 علم اسفل: [قدیمی] حکمتِ طبیعی.〈 علم اوسط: علم ریاضی.〈 علم بیان: [قدیمی] علمی که بهوسیلۀ آن میتوان فهمید کدام...