کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اِکلیل، جمع: اکالیل] 'e(a)klil ۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.〈 اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.〈 اکلیل...
-
واژههای مشابه
-
اکلیل الجبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'e(a)kliloljabal گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان، با شاخههای نازک و برگهای ریز که از آن اسانس میگیرند و دمکردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاهسرفه، ضعف اعصاب، و بیخوابی نافع است؛ اکلیل کوهی؛ رزماری.
-
اکلیل الملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'e(a)klilolmalek گیاهی با برگهای بیضیشکل و گلهای خوشهای زرد که دمکردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده، و نزلۀ برونشها نافع است؛ شاهافسر؛ گیاه قیصر؛ بسدک؛ ناخنک؛ شبدر زرد؛ یونجۀ زرد.
-
جستوجو در متن
-
اکالیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَکْلیل] [قدیمی] 'akālil = اکلیل
-
بسدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] basdak = اکلیلالملک
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بسدک› (زیستشناسی) [قدیمی] basak = اکلیلالملک
-
بسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بسک، بسنک› (زیستشناسی) [قدیمی] base = اکلیلالملک
-
گیاه قیصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] (زیستشناسی) giyāhqa(e)ysar = اکلیلالملک
-
شاه افسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']afsar = اکلیلالملک
-
شاه بسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhbose = اکلیلالملک
-
زراسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zarāsang گردی به رنگ طلایی که در نقاشی به کار میرود؛ اکلیل.
-
مکلل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mokallal ۱. اکلیلنهاده؛ تاج بر سر گذاشته.۲. زیورداده؛ آراستهشده.
-
الجاثی علی رکبتیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: (= نشسته بر دو زانو)] (نجوم) [قدیمی] 'aljāsi'alārakbatayh از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۱۳۰ستاره بین شلیاق و اکلیل شمالی که بهصورت مردی که یک زانو بر زمین گذاشته و زانوی دیگر را خم کرده و سلاحی در دست دارد تصور میشده است؛ ...