کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکراه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکراه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ekrāh ۱. (فقه) کسی را بهزور و ستم به کاری واداشتن؛ کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن.۲. بیمیلی.۳. تنفر.
-
جستوجو در متن
-
بدخور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) badxor دارویی که بهواسطۀ تلخی و بدمزگی بهاکراه و سختی خورده شود.
-
تلجئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تلجئَة] [قدیمی] talje'e ۱. کسی را بهاکراه و ستم به کاری واداشتن.۲. چیزی را بهدروغ فروختن.۳. به بعضی از ورثه مالی تعلق دادن و بعضی دیگر را محروم کردن.
-
طیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طیبة] [قدیمی] tibat ۱. شوخی؛ مزاح.۲. (اسم) هرچیز خوشبو.۳. (اسم) بوی خوش.〈 به طیبت نفس: بهمیل خود؛ بی اکراه و اجبار.
-
طیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tib ۱. خوش شدن.۲. خوشبو شدن.۳. خوشمزه شدن.۴. حلال شدن.۵. (اسم) بوی خوش.۶. (اسم) آنچه بوی خوش داشته باشد، مانند مشک و عنبر.۷. (اسم) بهترین از هرچیز.۸. (صفت) حلال؛ روا.۹. میل و خوشی طبع.〈 به (با) طیب خاطر: با خواست خود؛ ...