کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَسْتَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
استر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: astar] (زیستشناسی) 'astar = قاطر۱
-
استر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ester] (شیمی) 'ester مادهای چرب که از ترکیب یک الکل و یک اسید آلی بهدست میآید و در ساختن مواد منفجره و خوشبو کردن بعضی مواد به کار میرود.
-
آستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āstar ۱. [مقابلِ رویه] پارچهای که زیر لباس یا پارچۀ دیگر میدوزند.۲. قسمت زیرین هر چیز که معمولاً از جنس ارزانتر است.
-
آستر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مخففِ آنسویتر] 'āstar آنطرفتر:◻︎ به مرد آیم و زآستر نگذرم / نخواهم که رنج آید از لشکرم (فردوسی: ۶/۵۲۹).
-
واژههای همآوا
-
استر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: astar] (زیستشناسی) 'astar = قاطر۱
-
استر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ester] (شیمی) 'ester مادهای چرب که از ترکیب یک الکل و یک اسید آلی بهدست میآید و در ساختن مواد منفجره و خوشبو کردن بعضی مواد به کار میرود.
-
آستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āstar ۱. [مقابلِ رویه] پارچهای که زیر لباس یا پارچۀ دیگر میدوزند.۲. قسمت زیرین هر چیز که معمولاً از جنس ارزانتر است.
-
آستر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مخففِ آنسویتر] 'āstar آنطرفتر:◻︎ به مرد آیم و زآستر نگذرم / نخواهم که رنج آید از لشکرم (فردوسی: ۶/۵۲۹).
-
جستوجو در متن
-
ستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] satar = اَستر
-
بطانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بِطانَة، جمع: بَطائِن] [قدیمی] betāne ۱. آستر؛ آستر چیزی.۲. آستر لباس.۳. راز؛ سِر درون؛ راز نهانی.۴. (صفت) رازدار.
-
بغل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بِغال و ٲبْغال] (زیستشناسی) [قدیمی] baql استر؛ قاطر.
-
آستری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آستر) 'āstari ویژگی آنچه به عنوان آستر به کار میبَرند.
-
مبطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mobattan جامۀ ظریفآستر.