کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
او (ضمیر سوم شخص مرد) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹او› [قدیمی] 'āv = آب۱
-
جستوجو در متن
-
مان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: mān] [']emān, mān ضمیر متصل اول شخص جمع: کتابمان.
-
کی
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: kē] ki چه کسی؟؛ کدام شخص؟.
-
دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) digari کس دیگر؛ شخص دیگر.
-
بیستار
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر، تابع) ‹بیسار› bistār اشاره به یک شخص یا یک چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.
-
خویشتن
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) xištan ۱. = خویش۲. (اسم) خود شخص؛ نفْس؛ شخصیت؛ ذات.
-
اوی
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] 'uy او؛ وی؛ ضمیر منفصل؛ سومشخص مفرد؛ اشاره به شخص غایب: ◻︎ تو را نیست در جنگ پایاب اوی / ندیدی بَروهای پُرتاب اوی (فردوسی: ۳/۴۶).
-
باستار
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [قدیمی] bāstār اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان.〈 باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
-
بهمان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) ‹باهمان› bahmān برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار میرود؛ فلان: فلانوبهمان.
-
طویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طویّة] [قدیمی] taviy[y]at ۱. نیت؛ ضمیر؛ خاطر؛ اندیشه؛ باطن شخص.۲. راز.
-
کو
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، ضمیر) [پهلوی: kū] ku کجاست؟: ◻︎ کو شد آن دعوی دوازدهفن / وآن همه مردی، ای نه مرد و نه زن (نظامی۴: ۶۵۲).
-
خویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvēš] xiš ۱. کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد؛ خویشاوند: ◻︎ چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱: ۱۰۶).۲. (ضمیر) ضمیر مشترک برای اولشخص، دومشخص، و سومشخص مفرد و جمع؛ خود؛ خویشتن: ◻︎ برادر که در بند «خوی...
-
عصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصبَة، جمع: عَصَبات] [قدیمی] 'asabe قوموخویش مرد؛ خویشاوندان شخص از طرف پدر.
-
آن
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) 'ān برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار میرود. Δ تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت را میپذیرد.