کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āviz ۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد.۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردنبند، دستبند، و امثال آن.۳. (صفت) آویختهشده.۴. (بن مضارعِ آویختن) = آویختن۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآویز، دلآویز، گلاویز.۶. آویختهشده (در ترک...
-
چشم آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] če(a)šm[']āviz ۱. نقابی بافتهشده از موی اسب که زنان مسلمان آن را در کوچه و بازار به چهرۀ خود میزدند؛ پیچه.۲. نقابی که از تسمههای باریک درست کنند و جلو چشمان اسب آویزان کنند.۳. تعویذ؛ چشمارو؛ باطلالسحر: ◻︎ سِحرِ چشمان ...
-
شست آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šast[']āviz نوعی شکنجه که شخص مجرم را از دو انگشت بزرگ پا آویزان کنند.
-
واژههای همآوا
-
آویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āviz ۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد.۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردنبند، دستبند، و امثال آن.۳. (صفت) آویختهشده.۴. (بن مضارعِ آویختن) = آویختن۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآویز، دلآویز، گلاویز.۶. آویختهشده (در ترک...
-
جستوجو در متن
-
ذریعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذریعَة، جمع: ذَرائِع] [قدیمی] zari'e وسیله؛ دستآویز.
-
مستمسک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostamsak چیزی که به آن چنگ بزنند؛ بهانه؛ دستآویز.
-
هوگویک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی. فارسی] (زیستشناسی) huguyak مرغ حقگو؛ مرغ شبآویز.
-
منگوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹منگله› mangule آویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست میکنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان میکنند.
-
قندیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قِندیل، معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قَنادیل] qa(e)ndil مشعلی که از سقف آویزان میکنند؛ چراغ آویز.〈 قندیل چرخ: [قدیمی، مجاز] خورشید و ماه.
-
نوسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] navasān ۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت.۲. تغییر پیوسته.
-
طاسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی، مصغرِ طاس] [قدیمی] tāsak ۱. آویز پیالهمانندی از طلا یا نقره که برگردن اسب یا پرچم آویزان میکنند.۲. طاسی که در بازی نرد به کار میرود.
-
چوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čuk پرندهای شبیه جغد که خود را از درخت آویزان میکند و پیدرپی فریاد میکشد؛ شبآویز؛ مرغ حق: ◻︎ چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته / زاغ سیه پرّوبال غالیه آمیخته (منوچهری: ۱۸۰).
-
انگشت پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'angoštpič ۱. هرچیز غلیظ و سفت نظیر عسل و شیره که دور انگشت پیچیده شود.۲. نوعی شیرینی خشک به شکل ورقههای لوله شده که با خمیر شیرینی، خاک قند، هل، گلاب، و زاج سفید درست میکنند.۳. [قدیمی] عهد؛ پیمان.۴. [قدیمی] شرط.۵. [قدیمی، مجاز] دستآویز...