کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اورند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افرند، آورند، آورند، اورنگ، افرنگ› [قدیمی] 'o[w]rand ۱. تخت پادشاهی؛ سریر.۲. [مجاز] فروشکوه و زیبایی؛ شٲن و شوکت: ◻︎ سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی: ۴/۳۳۹).
-
اورند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ اورندیدن) [قدیمی] 'o[w]rand = اورندیدن
-
واژههای مشابه
-
آورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvrand ۱. مکر؛ حیله؛ فریب.۲. [مجاز] = اورند
-
واژههای همآوا
-
آورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvrand ۱. مکر؛ حیله؛ فریب.۲. [مجاز] = اورند
-
جستوجو در متن
-
بینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bine جایی که لباسهای خود را آنجا درمیآورند؛ رختکن.
-
اشبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشپل، اشپیل› (زیستشناسی) 'ešbel تخم ماهی که پس از صید کردن از شکم آن بیرون میآورند و مصرف خوراکی دارد.
-
گازانبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāz[']ambor آلتی که با آن میخ را از چیزی بیرون میآورند یا با آن دندان را میکشند؛ میخکش.
-
ژیپس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gypse] (زمینشناسی) žips نوعی کانی آبدار گچ که از آن گچ بنّایی به دست میآورند.
-
آزمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āz[e]māyešgāh جایی که در آن آزمایشهای علمی و فنی به عمل آورند و ادوات آزمایش در آنجا فراهم باشد؛ لابراتوار.
-
تعمید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] ta'mid در مسیحیت، غسلی که کودکان و کسانی که به دین مسیح میگروند با آیین مخصوص بهجا میآورند.
-
جوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jo[w]be ۱. میدان.۲. جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج میآورند در آنجا به فروش میرسد.
-
ملاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mélassc] (شیمی) me(a)lās شیرۀ چغندر قند یا نیشکر که در کارخانههای قندسازی گرفته میشود و آن را بهصورت شکر یا قند در میآورند.