کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوازخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نواخوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) navāxān آوازخوان.
-
نغمه کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] naqmekeš نغمهپرداز؛ آوازخوان.
-
سرودگوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sorudguy سرودگوینده؛ آوازخوان؛ مغنی.
-
غناگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qenāgar ۱. خواننده؛ آوازخوان.۲. نوازنده.
-
چامه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چامهسرای› čāmeso(a)rā ۱. شاعر.۲. آوازخوان که شعری را با آواز بخواند.
-
نواساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] navāsāz ۱. آهنگساز.۲. آوازخوان؛ مغنی.
-
توکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tukā پرندهای کوچک و آوازخوان با منقار باریک و پرهای رنگین؛ باستَرَک
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āvāzexān ‹آوازخوان›۱. کسی که پیشهاش آوازهخوانی است؛ خواننده.۲. کسی که آواز خوب دارد و به همراه آهنگ خوب میخواند.
-
چامه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹چامهگوی› [قدیمی] čāmegu ۱. شاعر.۲. کسی که شعری را با آواز بخواند؛ آوازخوان: ◻︎ هلا چامه پیش آور ای چامهگوی / تو چنگ آور ای دختر ماهروی (فردوسی: ۶/۴۸۰).
-
دم کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمکنی› damke(a)š ۱. [عامیانه] تشکچهای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ میگذارند.۲. (موسیقی) [منسوخ] آوازهخوانی که به متابعت آوازهخوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند.۳. (موسیقی) [منسوخ] آوازخوان.