کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اوار، آوار، آوارچه، ایاره، اوارج، اوارجه› [قدیمی] 'avāre ۱. دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حسابهای مالیاتی را ثبت میکردند؛ دفتر حساب دیوانی.۲. دیوانخانه: ◻︎ همی فزونی جوید اواره بر افلاک / که تو به طالع میمون بدو نهادی روی (شهیدب...
-
واژههای مشابه
-
آواره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آوار› 'āvāre ۱. گمگشته.۲. سرگشته؛ سرگردان.۳. بیخانمان؛ دربهدر.۴. دور از وطن.
-
واژههای همآوا
-
آواره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آوار› 'āvāre ۱. گمگشته.۲. سرگشته؛ سرگردان.۳. بیخانمان؛ دربهدر.۴. دور از وطن.
-
جستوجو در متن
-
اوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'avār = اواره
-
اوارجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: اواره، جمع: اوارجات] [قدیمی] 'avāreje = اواره
-
ایاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اواره› [قدیمی] 'ayāre = اواره
-
هرزه گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) harzegard کسی که بیهوده به همهجا میرود؛ آواره؛ ولگرد.
-
ضال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zāl[l] ۱. گمراه؛ بیراه.۲. آواره.
-
خانه به دوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xānebeduš ویژگی کسی که خانه و مکان ثابت و معینی ندارد؛ بیخانمان؛ آواره.
-
سرگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] sargašte ۱. سرگردان؛ حیران.۲. آواره؛ دربهدر.
-
دربه در
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] darbedar ۱. آواره؛ بیخانمان؛ کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد.۲. (قید) از این در به آن در؛ از یک خانه به خانۀ دیگر؛ در همه جا.〈 دربهدر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] سرگردان شدن.
-
بی خانمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixānemān ۱. آنکه خانه و زندگانی و زن و فرزند ندارد.۲. آواره؛ دربهدر.