کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] (زیستشناسی) 'āhu پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافتهسُمها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: ◻︎ دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶۸)، ◻︎ یا رب آن آهو...
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhōk] [قدیمی] 'āhu ۱. عیب؛ نقص: ◻︎ بیآهو کسی نیست اندر جهان / تنوجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی: ۷/۲۰۹)، ◻︎ جز آنکس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱: ۱۳۳).۲. گناه؛ خبط؛ خطا؛ تقصیر.
-
واژههای همآوا
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] (زیستشناسی) 'āhu پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافتهسُمها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: ◻︎ دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶۸)، ◻︎ یا رب آن آهو...
-
آهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āhōk] [قدیمی] 'āhu ۱. عیب؛ نقص: ◻︎ بیآهو کسی نیست اندر جهان / تنوجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی: ۷/۲۰۹)، ◻︎ جز آنکس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱: ۱۳۳).۲. گناه؛ خبط؛ خطا؛ تقصیر.
-
جستوجو در متن
-
کناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکنسَة] [قدیمی] kenās جایآهو؛ آرامگاه آهو؛ جایی در میان درختان که آهو در آنجا خود را پنهان میکند.
-
آهودو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhudo[w] دونده مانند آهو؛ آنکه مانند آهو بدود؛ آهوتک.
-
آهوجه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhujah جهنده مانند آهو؛ آنکه مانند آهو جستوخیز کند؛ آهوفغند.
-
جیران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] jeyrān آهو.
-
آهوبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'āhubar[r]e ۱. برۀ آهو؛ آهوبچه؛ بچۀ آهو.۲. = هوبره
-
آهوانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) 'āhuvāne, 'āhovāne مانند آهو؛ همچون آهوان.
-
آهوخرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhuxa(o)rām آنکه مانند آهو راه برود.
-
ظبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] zaby آهو؛ غزال.
-
آهوتک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhutak آنکه در دویدن مانند آهو است؛ آهودو؛ تندرو.