کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهنگری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آهنگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āhangari ۱. شغل و عمل آهنگر: ◻︎ مرا نیست زآهنگری ننگ و عار / خِرد باید و مردی ای بادسار (فردوسی۲: ۷۶۷).۲. ساختن آلات و ادوات از آهن.۳. (اسم) کارگاهی که این کار در آن صورت میگیرد.
-
جستوجو در متن
-
درفش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: drafš] de(a)rafš =پرچم〈 درفش کاویان: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی. Δ دراصل، نام درفشی است که آهنگری کاوهنام با بر سر نیزه کردن پیشدامن چرمی خود ساخت و مردم را بر ضحاک شورانید و فریدون را به پادشاهی برگزید. بعدها پی...
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...