کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اهمّیّة] 'ahammiy[y]at مهم بودن.
-
واژههای مشابه
-
بی اهمیت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bi'ahammiy[y]at بیقدر؛ بیارزش.
-
جستوجو در متن
-
الاهم فالاهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الاهمُّفالاهمُّ] 'al'aham[mo]fal'aham[m] مهمتر و پس مهمتر؛ بهترتیب اهمیت.
-
مستحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستحلّ] [قدیمی] mostahel[l] کسی که به حلالوحرام اهمیت نمیدهد؛ بیبندوبار.
-
اهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'aham[m] ۱. مهمتر؛ اهمیتدارتر.۲. کار سختتر و ضروریتر.
-
والور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: valeur] vālor ۱. ارزش؛ اهمیت.۲. نوعی چراغ خوراکپزی نفتسوز.
-
شان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع شُؤون] ša'n ۱. کار.۲. حال.۳. ارزش؛ اهمیت.۴. قدر؛ مرتبه؛ شوکت.
-
تنگستن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tungstène، مٲخوذ از سوئدی] (شیمی) tang[e]stan فلزی خاکستری، بسیار سخت و دیرگداز که مفتولهای آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد. آلیاژهای آن بهواسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد؛ وُلفرام.
-
سرمقاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] sarmaqāle مقالۀ اول روزنامه یا مجله؛ مقالهای که بهسبب اهمیت موضوع در صفحۀ اول روزنامه یا مجله چاپ شود.
-
ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ظاهر) [عربی. فارسی، مقابلِ باطنی] zāheri ۱. مربوط به ظاهر.۲. نمایان؛ هویدا.۳. ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت میدهد.
-
ارزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'arzeš ۱. بها؛ قیمت.۲. اهمیت.۳. شایستگی.۴. (اسم) (جامعهشناسی) معیارهای مشترک در جامعه برای ارزیابی مناسبات فرهنگی.۵. (اسم) قدر؛ مرتبه.
-
وقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vaq' ۱. اهمیت؛ قدر؛ منزلت: ◻︎ هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد / که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم (سعدی۲: ۵۰۳).۲. [قدیمی] آسیب؛ گزند.
-
اعتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tedād ۱. متعدد شدن؛ به شمار آمدن.۲. در شمار آوردن.۳. اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی.۴. پشتگرمی؛ اعتماد.۵. عده نگه داشتن.۶. (اسم) آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است.