کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehmāl فروگذاشتن؛ واگذاشتن؛ در کاری یا دربارۀ چیزی سستی و تنبلی و سهلانگاری کردن.
-
واژههای همآوا
-
احمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ahmāl ۱. [جمعِ حَمل] = حَمل۲. [جمعِ حِمل] = حِمل
-
احمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) [قدیمی] 'ehmāl = غراب
-
جستوجو در متن
-
فرویشی
فرهنگ فارسی عمید
[قدیمی] farviši اهمال؛ غفلت.
-
پرویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹فرویش› [قدیمی] parviš اهمال؛ قصور؛ درنگ؛ تنبلی.
-
مسامحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] mosāmehat ۱. اهمال؛ کوتاهی.۲. گذشت؛ ملاحظه کردن.
-
فروگذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹فروگذاشت› [مجاز] forugozār کسی که در انجام کاری کوتاهی و اهمال میکند.〈 فروگذار کردن: (مصدر لازم) [مجاز] مضایقه کردن؛ کوتاهی کردن.
-
فرویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پرویش› [قدیمی] farviš ۱. درنگ؛ تٲخیر.۲. غفلت.۳. قصور و اهمال در کاری: ◻︎ گه از لب شربتی ندْهی، به کشتن همی نمیارزم / چرا در کارهات آخر چنین فرویش میباشد؟ (امیرخسرو: ۲۲۶).۴. غافل.۵. اهمالکننده.
-
فروگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] forugozāštan ۱. پایین گذاشتن.۲. پایین انداختن.۳. پایین آوردن.۴. مهمل گذاشتن.۵. اهمال کردن؛ کوتاهی کردن.
-
فرغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرغل› [قدیمی] farqul ۱. درنگ؛ تٲخیر در کار: ◻︎ که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱: ۳۲).۲. اهمال؛ غفلت: ◻︎ به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی: ۳۴۴).
-
غافل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qāfel ۱. آنکه در امری اهمال و غفلت کند؛ غفلتکننده.۲. ناآگاه؛ بیخبر.۳. فراموشکار.〈 غافل شدن: (مصدر لازم)۱. غفلت کردن: ◻︎ دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱: ۱۸۴).۲. بیخبر ماندن.۳. فراموش کردن.
-
غفلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَفلَة] qe(a)flat ۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.〈 غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.〈 غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.〈 غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غاف...
-
هرچه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت+ ضمیر) ‹هرچ› harče ۱. هرچیز.۲. (قید) هراندازه؛ هرقدر.〈 هرچه باداباد: در مقام اهمال، بیعلاقگی، و سهلانگاری نسبت به چیزی یا امری گفته میشود؛ هرچه میشود بشود: ◻︎ شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد / زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد (حافظ: ۲۱...