کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهل دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اهل اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (تصوف) 'ahlollāh بندگان خوب خدا؛ مردان خدا؛ مردم پارسا و پرهیزکار.
-
جستوجو در متن
-
جرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jarg =جرگه: ◻︎ قابل اهل دل و لایق الفت نبُوَد / جرگ و نرگی که در او شور محبت نبُوَد (میرنجات: لغتنامه: جرگ).
-
نرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) narg = جرگه: ◻︎ قابل اهل دل و لایق الفت نَبُوَد / جرگ و نرگی که در او شور محبت نَبُوَد (؟: لغتنامه: جرگ)
-
راست طبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی، مقابلِ کجطبع] [قدیمی، مجاز] rāsttab' ۱. خوشطبع؛ خوشسلیقه؛ خوشذوق.۲. اهل دل؛ اهل حال: ◻︎ آنکس که نه راستطبع باشد نه نکو / نه عاشق کس بُوَد نه کس عاشق او (سعدی۲: ۷۳۱).
-
طریقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، اسم) [عربی: طریقة] tariqat ۱. (تصوف) روش اهل صفا و سلوک؛ تزکیۀ باطن: ◻︎ ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل / که مرد راه نیندیشد از نشیبوفراز (حافظ: ۵۲۴)، ◻︎ در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست / بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (حافظ: ۱۶۱...
-
خانه بیزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xānebizār ۱. متنفر و گریزان از خانه و اهل خانۀ خود.۲. ویژگی کسی یا چیزی که در خانه آراموقرار نمیگیرد: ◻︎ دل نگیرد یک نفس در سینهٴ تنگم قرار / عالم امکان ندارد خانهبیزاری چنین (صائب: لغتنامه: خانهبیزار).
-
تصریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasri' در بدیع، آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول، مانندِ این شعر: صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ـ مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور ب...
-
شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربِی: شدّ] [قدیمی] šad[d] ۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.۲. قوی کردن.۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامران...